-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 بهمنماه سال 1389 22:10
رسواترین آینه است رسواتر از یک سکوت که در تنگنای تاریک غار اندیشه می کند وقتی که تمام میشوی آغاز با شنل خاکستری اش تمام روز را می لیسد تقدیر بر پیکر ت ضربه می زند مثل صدای کفش پیرزن برپوسته سیاه شب پنجره را بگشا بگذار نسیم خاطره پرواز را تداعی کند
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 شهریورماه سال 1389 09:44
کاش شب شود روی بلندترین برج های دنیا موهای عروسک خود را شانه می زنم خواستگاری ستاره هاست و من عروس زیبای ماه کاش شب شود .....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 شهریورماه سال 1389 16:51
قاب مشکی چشمهای تورا کسی نخرید به جز چشمهای من که در انعکاس مشکی یک چشم سپید شد
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 شهریورماه سال 1389 02:16
خسته شد نشست کنار صندلی کنار فرش کاغذ نبود وتنها سوال بوی تعفن گرفته بود قایق کوچک مرا شعر پرکرده است و غرق شد پیش پای آب
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 مردادماه سال 1389 15:50
باد نیست ابرها طعم گیلاس می دهند می نشینم لب حوض وپای انکار مرگ قانون ترس را دکلمه می کنم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 تیرماه سال 1389 14:29
نور مرا می یابد وروی خورشید می کشد وقتی که چشمهای تو ماه ندارد وچشمهای من هم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 تیرماه سال 1389 18:53
روسری پولک دار میان درختها جا ماند واینک زنی ایستاده آرام روی ایوان گلی وروسری پولک دار می رقصد ...... دست در دست درختان در باد روسری پولک دار در بستر فراموشی حضور خفته است