بهشت چشمهای تو
در گیسوان جهنمی ام
بیضه کرده است
خم می شوم روی آب
دل شکوفه ها می شکند
من همان عروس رویایی توام
ببین!
تمام درختهای باغ
برای شعرهای من
کتاب میشوند
هر وقت
پسته ی قلب مرا می شکنی
بلوط
بر خاطره ات تکیه می زند
یاقوت داغ
در جامعه چشمهای من
انقلاب می کند
و من
پیروزی دستهای تورا انتحار
تو از سکه ها می گذری
که اینگونه
آفتاب را
نفس میکشی ؟