دختر آینه ها
چادر مشکی ات را
آتش بازی بادها سوخت
و چارقد آبی ات
در کاسه گردانی آسمان
سپید شد
چگونه با افتاب
سایه بازی می کنی
و گیسوان نمناک از اشک تو را
کدام عاطفه تصحیح می کند
اینجا
شهر ستاره های زمین خورده است
تبسم تنهای تورا
صفحه ی شعرهای خود می کنم
می دانم در گریز
در نم نم فیروز
دامن چین چین ذهن مرا تقسیم می کنند
خنده های به جا مانده ی مرا
روی خیمه های به جا مانده از عشیره ی خورشید
سنجاق کن
می خواهم از ماه
با تکه های مرجان
اکلیل بسازم