دوشیزه ی مهربان
بگذار قلم چشمهای مرا
به جوهر نگاه تو
مجبور کنند
از اینجا
تا رقص های مشکی تو
کوچه ها مشوشند
و بادها
کاسه گردان گیسوانت
بانوی مشرقی
گلدان چشمهای تو
در نسیم سرد اسفند
اسپند دان مادر بزرگ را
داغ می کند
بگذار بار دیگر
تجرید چشمهای تو را
بوسه باران کنم
چشمهای مرا
به سرمه ی سالها آغشته اند
دیوار
بازوی مهربان خاک
شب های مرا رنگ میکند
پایش شمع را ببین
گویی شب پرواز آتش است