وروی خورشید می کشد
وقتی که چشمهای تو
ماه ندارد
وچشمهای من هم
روسری پولک دار
میان درختها جا ماند
واینک زنی
ایستاده آرام
روی ایوان گلی
وروسری پولک دار
می رقصد
دست در دست درختان در باد
در بستر فراموشی حضور خفته است