دختر آینه ها
چادر مشکی ات را
آتش بازی بادها سوخت
و چارقد آبی ات
در کاسه گردانی آسمان
سپید شد
چگونه با افتاب
سایه بازی می کنی
و گیسوان نمناک از اشک تو را
کدام عاطفه تصحیح می کند
اینجا
شهر ستاره های زمین خورده است
تبسم تنهای تورا
صفحه ی شعرهای خود می کنم
می دانم در گریز
در نم نم فیروز
دامن چین چین ذهن مرا تقسیم می کنند
خنده های به جا مانده ی مرا
روی خیمه های به جا مانده از عشیره ی خورشید
سنجاق کن
می خواهم از ماه
با تکه های مرجان
اکلیل بسازم
دوشیزه ی مهربان
بگذار قلم چشمهای مرا
به جوهر نگاه تو
مجبور کنند
از اینجا
تا رقص های مشکی تو
کوچه ها مشوشند
و بادها
کاسه گردان گیسوانت
بانوی مشرقی
گلدان چشمهای تو
در نسیم سرد اسفند
اسپند دان مادر بزرگ را
داغ می کند
بگذار بار دیگر
تجرید چشمهای تو را
بوسه باران کنم